سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در کتاب نخستین نوشته شده است : ای پسر آدم! رایگان یاد ده؛ همان گونه که رایگان یاد گرفتی . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----33200---
بازدید امروز: ----13-----
بازدید دیروز: ----3-----
قم - نگاهی دیگر

 

نویسنده: علی توسلی
پنج شنبه 88/2/3 ساعت 12:45 عصر

 

هواپیما که از زمین بلند شد دلم ریخت، جرات نگاه کردن به بیرون را نداشتم باور نمی کردم تا چند ساعت دیگر سرزمینی زیر پای من است که چندین هزار بار جبرئیل بر آن پای گذاشته بود و پدرم آدم برفراز کوه ابوقبیس آن هبوط کرد و در جبل الرحمه آن توبه‌اش پذیرفته شد باور نمی‌کردم در کوچه‌هایی می‌‌خواهم قدم بگذارم که در طول 23 سال غربت ،  آن برگزیده هاشمیان وحی را نوشید و قامتش در زیر این باریدن ها خم شد و جامه پیچده را به کناری گذاشت و بر سنگی از کوه پدرش ایستاد و بلند فریاد کرد قولو لااله الاالله تفلحوا می خواهم به تماشای رقص کعبه بروم که به یمن وجود عصاره فضایل خاندان هاشم به رقص آمده و دامن افشان دیوار شکافته بود. باورم نمی شد در کوچه‌هایی می خواهم قدم بگذارم که دویست و پنجاه سال معصومیت را مزه مزه کرده بود  به تماشای چشمانی آمده بودم که به زیارت عشق آمده بودند جایی که سرزمین انبیا است و قدمگاه هاجر و اسماعیل. خدایا من به دعای خلیلت ابراهیم بسوی این سرزمین آمده‌ام و بارور شدن دعای ابراهیم را در قلبم احساس می کنم. خدایا این‌جا هم وادی طور است و باید خلع نعلین کرد تا پرهای جبرئیل زخمی نشود و شاید جبریل به دنبال من به انتظارنشسته  و براق را زین تازه گذاشته تا بعد از 1400 سال دوباره معراج را تجربه کنم و شب اسرای دوباره آغاز کنم.


وقتی صدای مهماندار در هواپیما پیچید کمربندم را بستم و در انتظار فرود از بالا شهر جده و فرودگاه آن را نگاه می کردم.

وقتی پیاده شدیم مدت سه ساعت در یک سالن در بسته به انتظار نشستیم همراهان در گوش هم زمزمه می کردند که چون با شیعه ضدیت دارند شیعیان را  اذیت می کنند و کم کم حوصله همه سرآمده بود، مدیر کاروان آمد و این نظریه را تایید کرد و گفت صبر کنید و آرامش خود را از دست ندهید .

مستخدم می‌آمد یواشکی می گفت سیم کارت با هجده خمینی و هرکس طالب بود باید با او می رفت در دستشویی تا دوربین ها نبیند و معامله انجام می شد.من موبایل را در هنگام پرواز خاموش کردم و سیم کارتم را از ترس هزینه بیست و پنج هزار تومانی رومینگ خارج کرده بودم که یک موقع اشتباهی روشن نکنم.

مامورین آمدند و ما را به سالن هدایت کردند صف ها تشکیل شد و مامورین به انگشت نگاری، عکس برداری و اسکن گذرنامه پرداختند. نماز مغرب را در جده خواندیم. بعد از نماز روحانی کاروان گفت برای یکی از همسفران مشکلی پیش آمده دعا کنید و الا باید برگردد به ایران باور نمی شد بخاطر یک مشکل خنده دار کسی را به ایران باز گردانند یعنی یکی ار آقایان اسم فامیلی اش در گذرنامه به نام یکی از خانم های همسفر ثبت شده بود. _ اما بقیه مشخصاتش همچنان مردانه باقی مانده بود و البته تا آخر سفر برخی دوستان اورا زهره خانم صدا می کردند_  بالاخره با دعای هم سفران از طریق اینترنت برای او ویزای مجدد صادر کردند و او با اتوبوس اندونزی ها به مدینه آمد.


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تصمیم
    سفرنامه حج(1)
    دلم تنگ شده
    ریگ و کفش
    مقام بحث
    حکایت تکرار تلخ اندیشه
    زیبا هوای حوصله ابری است
    مصیبت سینما
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •